سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلسپرده - مسجود ملائک


ساعت 1:37 عصر یکشنبه 86/4/10

خاطره‌ای از زبان حضرت علی علیه السلام

هم اینک مطلبى مى گویم که تا به حال به کسى نگفته‌ام :

یک بار از پیامبر خدا –صلی الله علیه و آله- خواستم تا از خدا برایم طلب مغفرت کند.

فرمود: [بسیار خوب] انجام می‌دهم.

سپس برخاست و نماز گزارد، آنگاه دستهایش را به دعا گشود،

و من به دعاى او گوش مى کردم، شنیدم که گفت:

  « پروردگارا!

              تو را به مقام قرب و منزلت على سوگند مى دهم

                                  که على را مشمول عفو و غفران خود سازى! »

گفتم: اى فرستاده‌ی خدا! این چه دعایى است؟

فرمود:

          « مگر کسى هم گرامیتر از تو در پیشگاه الهى هست تا او را شفیع درگاهش نمایم؟ »

                                    * * * * * * *

دوستان خوبم، بیایید ما هم برای امام عزیز و دوست‌داشتنی‌مان دعایی بکنیم!

اولین دعا را من خودم می‌کنم، شما نیز دعایتان را، پشت پنجره‌ی نظرات، فریاد بزنید!

           خدایا به حق علی،

                         دل نازنین علی را،

                                       به توفیقی که به ما

                                                    در پیرویش می‌دهی،

                                                                          شاد کن!


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:31 عصر دوشنبه 86/4/4

اخلاق بد و ناپسند مانند پرده‌ای مانع رسیدن انسان به معارف الهی می‌شود و اگر برطرف نشود حال روحانی و معنوی

برای انسان رخ نمی‌نماید، چرا که معرفت و محبت و انس به خدا در دلهای مشغول به غیر خدا راه نمی‌یابد، چنانکه

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:

«اگر شیاطین اطراف دلهای بنی‌آدم را فرانگرفته بودند آدمیان می‌توانستند به ملکوت آسمانها و زمین بنگرند»

بنابراین همان قدر که دلها از آلودگیها و پلیدی‌ها پاک شوند رو به حق می‌آورند و حقایق و معارف الهی در آنها تجلی

می‌یابد، چنانکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن اشاره فرموده‌اند:

«خدا را در دوران زندگیتان نسیمهای فیض بخش است، هان که خود را در معرض آنها قرار دهید»

رو کردن به طاعت الهی یا رو گرداندن از بدی و گناه موجب صفا و روشنی دل است.

رحمت الهی به سبب عنایت ازلی بر همه آدمیان گسترده‌است بی آنکه بر کسی بخل روا دارد، لیکن بهره‌مندی از آن 

به صفا و صیقل دادن آینه دل از پلیدیها و آلودگی‌های طبیعی بستگی دارد،  و تجلی حقایق در دلهای انباشته شده از

زنگارها امکان ندارد. پس پوشیده ماندن دل از انوار علم و اسرار ربوبی به سبب آلودگی و تیرگی دل و اشتغال آن به

چیزهایی است که با آن علم ناسازگار است؛

 علم حقیقی نوری است که به سبب طهارت و صفای دل آشکار می‌شود.

«این علم نوری است که خداوند آن را به دل هر که بخواهد می‌افکند»

               

گویی در وصف اینان است که امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده است:

«علم با بصیرت حقیقی به آنان روی آورده و با آرامش یقین همدل و همدم شدند و آنچه را کامرانان درشت و دشوار

شمردند آسان و ملایم دانستند و با آنچه نادانان از آن وحشت دارند انس گرفتند و در دنیا با بدنهایی همنشین شدند

که جانهای آنها به جایگاه اعلی (ملکوت) آویخته است»

خلاصه آنکه تا قلب تزکیه و پاکسازی نشود این نوع معرفت برایش حاصل نخواهد شد، و همانگونه که نماز که عبادت

ظاهر ست جز با پاک ساختن تن ز نجاست ظاهری درست نیست، عبادت باطن نیز جز بعد از تطهیر درون از نجاست

باطنی که همان اخلاق زشت و صفات ناشایسته است صحیح نیست. پس گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

که « دین بر پاکیزگی نهاده شده است» به ازاله هر دو نجاست دلالت دارد.

و در این حدیث که «پاکیزگی نیمی از ایمان است» مراد طهارت باطن از اخلاق زشت و ناشایسته است، و نیم دیگر

ایمان آراستن باطن به صفات شریف و شایسته و آباد ساختن آن به انجام وظایف و طاعات است.

از آنچه گفته شد روشن می‌شود که دانشی که از راه مجادلات کلامی و استدلالات نظری، بدون زدودن دل از زنگارها و

آلودگیها، به دست آید خالی از تیرگی و تاریکی نیست، و سزاوار نیست که نام یقین حقیقی که برای نفوس پاک حاصل

می‌شود بر آن نهند، زیرا یقین حقیقی ملازم نور و بهجت و عدم التفات به غیر خداست، و تیرگی دل که ناشی از صفات

ناشایسته است مانع نورانیت و انکشاف حقایق است. پس باید در تزکیه و آراستن نفس بسیار کوشید تا درهای

هدایت گشوده شود و راه‌های معرفت روشن گردد، چنانکه خدای سبحان می‌فرماید:

«آنان که در راه ما بکوشند به راههای خویش هدایتشان می کنیم

برگرفته از کتاب «علم اخلاق اسلامی» (گزیده‌ای از جامع السعادات تالیف: ملا مهدی نراقی)، ترجمه: سید جلال

الدین مجتبوی


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:9 صبح سه شنبه 86/3/29

... اطرافیان به کار خاک افشانی پرداختند و آرام آرام گودال از انبوهی از خاک پر شد و علی علیه السلام فقدان زهرا

سلام الله علیها را با تمام وجود احساس کرد. تا پیش از این لحظه اگرچه زهرا سلام الله علیها دیگر با او سخن

نمی‌گفت و نگاه مهربانش را در نگاه او گره نمی‌زد، ولی باز هم حضور آن پیکر بی روح باعث تسلای خاطرش بود، و با

نگاه بدان، قدری آرام می‌گرفت، ولی حال دیگر حتی آن جسم بی جان هم حضور ندارد و علی علیه السلام با تمام

وجود، بار سنگین اندوه و فراق را بر پشت خویش و در دل آگاه و پر دردش احساس می‌کند و اینجاست که آن کوه صبر

و استقامت و قامت استوار امامت لب می‌گشاید و سوگوارانه مویه می‌کند و نخست رسول گرامی را مخاطب قرار داده

و به او می‌گوید:

                       

«سلام بر تو ای رسول خدا از من سلام بر تو از دخترت و زیارت کننده‌ات و آن کس که بقعه شما در خاک آرمیده، خدا

زود رسیدن او را نزد تو برایش برگزیده.

ای رسول خدا! شکیبایی‌ام از فراق محبوبه‌ات کم شد و خودداریم در فراق سرور زنان جهان از بین رفت جز این که من

در پیروی از تو که در مصیبت‌ها گریه می‌کردی گریه می‌کنم ولی با توجه به تأثری که من در فقدان شما داشتم در این

مصیبت جای تسلیت و خویشتن داری‌ام وجود دارد.

زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم ، بعد از آن که جان مقدس به میان گلو و سینه من ریخت (هنگام جان دادن

سرت بر سینه من بود) و من به دست خود چشمانت را بستم.

و انجام مراسم غسل و  کفن و دفن تو را من عهده‌دار بودم.

آری در برابر تقدیر خدا جز قبول چاره‌ای نیست

که می‌فرماید:

انالله  و اناالیه راجعون ؛ پس امانت پس گرفته شد. و گروگان دریافت گشت.

ای رسول خدا!

اما اندوهم همیشگی است، و اما شبم در بی خوابی می‌گذرد، و غم پیوسته در دلم خانه کرده است.

تا خدا خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند.

غصه‌ای دارم که دلت را خون می‌کند و اندوهی دارم که به جوشش در آمده است.

چه زود خدا میان ما جدائی انداخت و من از این فراق به خدا شکایت می‌برم.

و به زودی دخت شما برای شما خبر خواهد آورد که امت شما بر علیه من با یکدیگر همدست شدند.

و برخوردن حق وی نیز.

سرگذشت ما از او بپرس و گزارش را از او بخواه. زیرا چه بسا درد دل‌هایی داشت که چون آتش در سینه‌ات می‌جوشید

و در دنیا راهی برای گفتن آن نیافت.

ولی به زودی خواهد گفت و خدا، داوری خواهد کرد که او بهترین داوران است.

و سلام بر هر دوی شما باد ای رسول خدا !

سلام وداع کننده‌ای که؛

نه دلتنگ است و نه خشمگین زیرا اگر از اینجا برگردم به واسطه دل تنگی‌ام نیست.

و اگر بمانم به واسطه بدگمانی به آنچه خدا به صابران وعده فرموده نمی‌باشد.

به به!

باز هم بردباری مبارک‌تر و پسندیده‌تر است.

و اگر بیم چیرگی دشمنان بر ما نبود،

در کنار قبر تو ای فاطمه اقامت اختیار می‌نمودم.

و درنگ نزد تو را مانند معتکفان بر می‌گزیدم.

و مانند مادری که جوانش مرده باشد بر این مصیبت بزرگ می‌گریستم.

آری پیامبر، در محضر خدا، دختر تو مخفیانه به خاک سپرده شد.

و با زور و قهر حقش را خوردند. و علناً وی را از ارثش باز داشتند. با آن که زمان رفتن شما از دنیا طولانی نشده بود. و

یاد شما کهنه نگردیده بود.

 

پس ای رسول الله! من شکایت فقط به سوی خدا می‌برم.

و بهترین دلداری از جانب توست (چون تو درباره صبر بسیار سخن گفتی)

پس درودهای خدا بر فاطمه و بر تو یا رسول الله و رحمت و برکات خدا.»(9)

                        

... چون خطبه تمام گشت، به کار ساختن قبر پرداخت و صورت چندین قبر تازه را در مکان‌های متفاوت ایجاد کرد، تا

منافقان مدینه از مکان دفن زهرا سلام الله علیها مطلع نشوند و وصیت آن یکتا گوهر اقیانوس نبوت به بهترین شکلی

اجراء گردد. محدث قمی(ره) می‌گوید: «حضرت امیر علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر را آب پاشد که قبر

آن مظلومه در میان آنها مشتبه باشد، و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد.

اینها برای آن بود که عین موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر او نماز کنند و خیال نبش قبر آن حضرت را به خاطر

نگذرانند و به این سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف واقع شده است. بعضی گفته‌اند که در بقیع است نزدیک قبور

ائمه بقیع علیهم السلام و بعضی گفته‌اند مابین قبر حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و منبر آن حضرت مدفون است،

زیرا که حضرت رسول اکرم فرمودند: مابین قبر من و منبر من باغی است که از باغ‌های بهشت و منبر من بر دری است

از درهای بهشت. و بعضی گفته‌اند که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند و این اصح اقوال است چنانکه روایت

صحیحه بر آن دلالت می‌کند.»(10)

 

8- اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ترجمه شیخ محمدباقر کمره‌ای، ج 3، ص 321، ص 605 .

9- فاطمه زهرا (س) از ولادت تا شهادت، سیدمحمد کاظم قزوینی، ترجمه دکتر حسین فریدونی، ص 607 تا ص 611 .

10- منتهی الامال، شیخ عباس قمی، تحقیق و ترجمه: صادق حسن زاده، ص 304 .


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:8 عصر یکشنبه 86/3/27

ساعتی چند از شب گذشته است. شبی به غایت تاریک از نخستین شب‌های جمادی

الثانی، که ماه هنوز فرصت نورافشانی و خودنمایی و جلوه‌گری نیافته است.

مدینه را سکوتی غریب فراگرفته و چشمان بی‌فروغ منافقان، علیرغم همدردی کاذبانه

با علی علیه السلام و خانواده‌اش در شهادت زهرا سلام الله علیها، در خوابی آرام(!)

فرو رفته و رؤیاهای شیرین(!) را تجربه می‌کنند. و در این میان تنها، عده‌ای معدود از

ساکنان شهر رسول الله صلی الله علیه و آله، در اندوه این مصیبت بی‌بدیل، در غربتی

جانسوز سرشک غم از دیدگان فرو می‌ریزند.

اما در خانه گلین و محقر علی علیه السلام بساط سوگواری رونقی دو چندان دارد!!

 علی با قلبی آکنده از اندوه، خاطرات روزهای با زهرا بودن را از نظر می‌گذراند و غریبانه

می‌گرید. گاه گذشته را می‌کاود و گاه چشم دل به آینده خیره می‌کند.

آینده‌ای که باید بی حضور زهرا از میان «حوادث»، ناچار عبور کند.

علی خود مرد حماسه‌ها و حادثه‌هاست.

مرد لیلة المبیت و لیلة الهریر،

مرد یوم البدر و یوم الاحد،

مرد خندق و خیبر و صدها حادثه کوچک و بزرگ دیگر،

ولی آنچه او را در این حوادث استوار می‌داشت، دو چیز بود؛

یکی ایمان بی چون و یقین متقن به هستی‌بخش یکتا و دیگر حضور پر طراوت و با صلابت

رسول الله صلی الله علیه و آله، که به او و دیگر مؤمنان قوت قلب می‌بخشید،

چرا که خود فرمود:

«کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ...؛ هر گاه آتش جنگ

شعله می‌کشید، ما به رسول خدا پناه می‌بردیم... .»(1)

و آنگاه که رسول گرامی صلی الله علیه و آله رحلت فرمود، حضور زهرا سلام الله علیها که

خلقاً و خلقاً شباهتی تام به پدر داشت برای او موجب تسلای دل بود و قوت قلب، ولی این

که از آن همراه همدل، تنها جسم بی روحی باقی مانده که آن نیز تا ساعتی دیگر در دل

تیره خاک مأوا می‌گیرد و این چنین است که در مدینه امشب، هیچ دل و جانی را محزون‌تر

از علی نخواهی یافت.

و اما یتیمان زهرا، حسنین به همراه زینب و ام‌کلثوم علیهم السلام. اینان نیز در کنار پیکر

مادر که لحظاتی پیش علی علیه السلام به دستیاری «اسماء بنت عمیس» او را غسل

داده و در کفن پیچیده بود، مویه می‌کنند و هر یک به زبانی با مادر خفته در آغوش مرگ،

نجوا می‌نمایند و البته حسن و حسین را سوز دیگری است. چرا که همواره میان مادر و

پسر، انس و علاقه‌ای بوده که دختران را از آن بهره‌ای نبوده کما این که میان پدر و دختر نیز

الفتی بوده که پسران را نه، و از همین روی آنگاه که فرزندان زهرا سلام الله علیها بر پیکر

مادر افتاده و صدا به گریه و ناله بلند کرده بودند: «واقعه‌ای رخ داد که قلم از شرح و

تحلیلش عاجز و ناتوان است، قضیه‌ای که قوانین طبیعت را زیر پا می‌نهد و از قواعد ماوراء

الطبیعی نشأت می‌یابد، قضیه‌ای که در حد خود عجیب است زیرا که خرق عادت و سنن

طبیعی را می‌نماید. علی علیه السلام می‌فرماید: در آن هنگام - که با یتیمان فاطمه در

گریه و اندوهشان همراه بودم - خدای را شاهد می‌گیرم که فاطمه نیز شروع به ناله و آه

نموده و دست‌های خویش را از کفن بیرون آورده و دو پسر خویش را مدتی به خویش

چسبانید.»(2)

                       

«این منظره برای اهل آسمان نیز که چشمانشان متوجه و خیره به آن نقطه از منزل علی

علیه السلام گردیده بود سخت تکان دهنده بود پس تعجبی ندارد فرشتگان نیز ضجه زنند و

با اهل آن خانه در گریه همراهی نمایند. و مانعی نیز نخواهد داشت که علی علیه السلام

صدای یکی از آنان را بشنود که ندا می‌دهد: یا علی! آن دو را از روی بدن مادر بلند کن چرا

که فرشتگان آسمان را به گریه انداختند. حبیب و دوست یعنی خداوند، مشتاق حبیبه

خود فاطمه زهراست. امام پیش آمد تا دو طفل خود را از سینه مادر بلند کند در حالی که

از دو چشم او اشک به شدت می‌بارید.»(3)

شب به نیمه نزدیک می‌شود. علی علیه السلام به آسمان می‌نگرد. مبادا سپیده سر زند

و وصیت زهرا سلام الله علیها که فرموده بود: «وصیت می‌کنم ترا  که نگذاری  بر جنازه من

حاضر شوند یکی از آنهایی که بر من ستم کردند و حق مرا گرفتند؛ چه ایشان دشمن من

و دشمن رسول خدایند و نگذاری که احدی از ایشان و اتباع ایشان بر من نماز کنند و مرا

در شب دفن کنی در وقتی که دیده‌ها در خواب باشد.»(4)

قاصدی فرا می‌خواند و به سوی برخی خویشان و اصحاب گسیل می‌دارد.

«عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم»(5)

یکی یکی و به آرامی وارد می‌شوند. همگی می‌دانند که باید سکوت کرده و صدا به ناله

بلند نکنند، مبادا منافقان مدینه از خواب نوشین(!) بیدار شده و در راه اجرای وصیت زهرا

سلام الله علیها مانع شوند. بغض گلوها را می‌فشرد و سینه‌ها مالامال درد و اندوه است،

ولی خفقان حاکم بر مدینه جرأت نالیدن را از آنان گرفته و به ناچار باید سکوت کرده

سکوتی که صد البته از هزاران فریاد رساتر است، چرا که در آینده‌ای که با طلوع سپیده

چهارم جمادی الثانی سال یازدهم هجری، آغاز می‌شود تا همیشه تاریخ، وجدان‌‌های

بیدار و جان‌های آگاه را به پاسخ جوئی از این سؤال فرا می‌خواند که:

چه اتفاقی روی داده و چه شرایطی بر جامعه مسلمانان حاکم شد که تنها دو ماه و اندی

از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته، باید مراسم تشییع پیکر تنها یادگارش در

سکوت و شبانه برگزار گردد.

                        

چون شایستگان مدینه برای اقامه نماز بر جنازه زهرا سلام الله علیها، گرد آمدند، علی

علیه السلام به امامت ایستاد و حاضران به همراه او و در قفای او، بر پیکر دخت رسول

صلی الله علیه و آله، نماز گزاردند. آنگا پیکر نحیف زهرا سلام الله علیها را بر دوش جسم،

و اندوه عظیم فقدانش را بر دوش جان گذارده و تا محل دفن پیش آوردند. علی علیه

السلام مکان خاکسپاری صدیقه طاهره سلام الله علیها را می‌نمایاند و گروهی از

همراهان به حفر قبر مشغول می‌شوند.

اینک قبر آماده است. ولی کدام دست را یارای آن است که خورشید را در دل زمین پنهان

کند؟! علی علیه السلام هم که باشی؛ باز در این کار سترگ از یاری دیگران گریزی

نخواهی داشت!! جمعی از اصحاب به یاری شما می‌آیند و آن پیکر نحیف و لاغر را نزدیک

قبر می‌برند. علی علیه السلام خود داخل قبر می‌شود. با دستانی لرزان و قلبی

اندوهناک، پیکر زهرا سلام الله علیها را می‌گیرد تا در گودال قبر قرار دهد. «ابن شهر

آشوب و دیگران روایت کرده‌اند که چون آن حضرت را خواستند که در قبر گذارند دو دست از

میان قبر پیدا شد شبیه به دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله و آن حضرت را

گرفت و به قبر برد.»(6) و علی علیه السلام به نجوا پرداخت: «ای زمین امانت خود را به تو

سپردم، این دخت رسول خداست، بسم الله الرحمن الرحیم. بسم الله و بالله و علی ملة

رسول الله محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله. ای صدیقه تو را به کسی تسلیم کردم

که از من به تو سزاوارتر و شایسته‌تر است، و راضی شدم برای تو آنچه را که خدای تعالی

برای تو راضی شود.»(7)

 آنگاه خشت‌ها را چید و از قبر خارج شد. قبری که محبوب‌ترین خلق خدا را بدان سپرده

بود. قبری که شبیه‌ترین خلق خدا از حیث سیما و رفتار به رسول الله در آن خفته بود.

قبری که پیکر بهترین حامی و یاورش را در بر گرفته بود. ولی اگرچه جسمش از آن گودال

بیرون آمد ولی یقیناً دل و جانش هنوز در کنار زهرا سلام الله علیها بود.

1- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 690، کلام9.

2- فاطمه زهرا (س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه دکتر حسین فریدونی، ص 601.

3- همان، ص 602.

4- منتهی الامال، شیخ عباس قمی، تحقیق و ترجمه: صادق حسن زاده، ص 301، ج اول .

5- همان، ص 304 .

6- همان.

7- فاطمه زهرا (س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه دکتر حسین فریدونی.

 


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:53 عصر چهارشنبه 86/3/23

 

«اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا و اتخذهم له اشراکا»؛

 مردمی هستند که شیطان را تکیه‌گاه شئون حیاتی خود قرار دادند

و شیطان هم آنان را در پلیدی و فریبکاری‌ها شرکای خود نموده است

مسئله قابل توجه در این فراز این است که حضرت علی علیه السلام در پاسخ به کسانی که در گناهان

مرتکب شده خود؛ تقصیر را به گردن شیطان می‌اندازند می‌فرماید که انسان نخست به شیطان چراغ سبز

نشان می‌دهد و دست بردگی به سوی او دراز می‌کند، سپس شیطان بردگی آنان را می‌پذیرد.

شیطان زمینه را برای اهداف پلید خود مساعد می‌بیند که شروع به فریب دادن می‌نماید .

البته کار شیطان اغوا و فریب دادن انسان است ولی فعالیت او از آراستن خطاها و گناهان تجاوز نمی‌کند.

او از طریق وسوسه، انسان را گمراه می‌کند. این موجود پلید هرگز مانند یک عامل جبری مردم را به گناه و

سقوط نمی‌کشاند و چنانچه در قرآن کریم آمده است کار او وعده‌های دروغین و آراستن بی‌اساس می‌باشد.

"خداوند انسان‌ را به وسیله عقل و وجدان و پیامبران؛ از گمراهی‌های شیطان برحذر داشته است.

سه وسیله - عقل، وجدان و پیامبر - قدرتی بیش از تحریکات و وسوسه‌های شیطان را دارا می‌باشند

که به خوبی می‌توانند دغل‌کاری‌های شیطان را خنثی نمایند."(1) بنابراین، این شیطان نیست که انسان را

با اجبار ، برده خود می‌سازد بلکه این خود انسان است که همه وسایل سه‌گانه را از کار می‌اندازد و دست

بردگی به سوی شیطان دراز می‌کند و سپس آن موجود پلید را شریک زندگی خود می‌نماید.

در قرآن مجید آمده است که شیطان در روز قیامت به انسان‌های فریب خورده می‌گوید:

«و قال الشیطان ... تلومونی و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی؛

من سلطه‌ای بر شما نداشتم جز این که من شما را خواندم و شما دعوت مرا پذیرفتید.

مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت نمایید.» (ابراهیم/22)

سینه‌هایی که لانه شیطان می‌گردد

«فباض و فرّخ فی صدورهم. و دبّ و درج فی حجورهم؛

این موجود پلید در درون سینه‌های آنان تخم گذارد و جوجه درآورد

و حرکت کرد و تدریجاً در آغوش آنان نشست

دلی که جایگاه تجلی انوار الهی است با پیروی از شیطان سیاه و تجلی‌گاه وساوس و خیالات و توهمات

شیطانی می‌شود.

شیطان، آنانی را که دنباله‌رو او شده‌اند را مرکبی برای راندن در لغزشگاه‌ها قرار داد و خطا و انحراف را

در دیدگان آنان بیاراست، پس در زندگی رفتار کسی را پیش گرفتند که شیطان او را شریک خود نموده؛

و باطل را از زبانشان بیرون می‌آورد.

آنان دیروز انسان‌ بودند و امروز شیطان گشته‌اند. دیروز انسان‌هایی بودند که راه و رسم انسانیت را داشتند

و امروز رو به قهقرا گذارده‌اند و سد راه رهگذران کمال شده‌اند.

«فَنَظَرَ بِاعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِالْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ

فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ ؛

از راه چشمانشان مى‌نگریست و از زبانشان سخن مى‌گفت، به راه خطایشان افکند

و هر نکوهیدگى و زشتى را در دیده‌شان بیاراست و در اعمالشان شریک شد،

و سخن باطل خود بر زبان ایشان نهاد

نفوذ شیطان در وجود این انسان‌ها به حدی می‌رسد که به وسیله چشمانشان می‌‌نگرد و از طریق زبانشان

سخن می‌گوید. همانطور که در روایات آمده است گوش، چشم، زبان و ... مومن، همگی خدایی می‌شود؛

در این فراز نیز گویا امیرالمومنین اشاره به این نکته دارند که گوش، چشم و زبان فرد گمراه و دور شده از خداوند،

ابزار شیطان می‌شوند .

منبع:

نهج البلاغه، خطبه 7، ترجمه عبدالحمید آیتی .


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:56 عصر دوشنبه 86/2/10

آیا خصوصیت زمان و مکان در استجابت دعا تأثیر دارد؟

جایگاه و آثار زمان و مکان را در رابطه‌ی خدا و انسان، باید از سوی هر دو طرف این ارتباط بررسی کرده و سنجید.

الف- تاثیر زمان و مکان در خداوند:

خداوند خود خالق زمان و مکان و همه‌ی موجودات مکانی و زمانی است، با آنکه خود در زمان و مکان نمی گنجد

و به حکم آیات:

«نَحنُ اَقرَبُ اِلَیکُم مِن حَبلِ الوَرِید» ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم(1)

«اِنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ» خداوند میان انسان و قلبش است(2)

«هُوَ مَعَکُم اَُینَمَا کُنتُم» او هرجا که باشید با شماست(3)

«تَعلَمُ مَا فِی نَفسِی وَ لَا اَعلَمُ مَا فِی نَفسِکَ» آنچه در نفس من است تو خدایا می‌دانی و من از آنچه در نزد

توست هیچ نمی‌دانم(4)

دیگر معنا ندارد که در شنیدن دعای ما مکانی با مکان دیگر، و یا این زمان با آن زمان برایش فرق داشته باشد.

از سوی دیگر به حکم:«لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَومٌ» (5)‌

ذات متعالش دستخوش عوارضی چون خواب و چرت نمی‌شود تا مثلا در زمان خوابش دعای ما را نشنود.

همچنین: «وَ اِذَا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَاِنِّی قَرِیبٌ» (6)

برای اطلاع از نیاز ما احتیاجی به واسطه ندارد تا او را آگاه سازد لذا در این آیه نفرمود «به بندگانم بگو که من

به آنها نزدیکم».

در دعای جوشن کبیر می‌خوانیم: «لا یَشغَلُهُ سَمعٌ عَن سَمعٍ» هیچ کاری و شنیدنی او را از شنیدن دعای ما

باز نمی‌دارد.

پس او در همه مکانها و در همه زمانها به نیازهای همه مخلوقات آگاه است و سوال و دعای همه را می‌شنود.

                               

ب- تاثیر زمان و مکان در بندگان:

پیامبر بزرگوار اسلام می‌فرمایند: «قلب آدمی چون گنجشک وحشی هر لحظه بر سر یک شاخه است»(7)

و نیز می‌فرمایند «قلب آدمی مانند پر مرغی است که در بیابانی پر باد، هر لحظه به یک سو می‌رود»(8)

با توجه به روایاتی از این دست و با نگرش در خویش در می‌یابیم که انسان به واسطه دل‌مشغولی‌هایش از خود

و پروردگار خود غافل شده و باز می‌ماند پس برای ارتباط با خدای خویش و دعا، جایی و زمانی را باید انتخاب کند

که در آن بتواند حواس خود را متمرکز کند. بدین جهت است که دعا را در قبل از اذان صبح و یا در کنار تربت سید

الشهدا علیه السلام و یا در مکانهای دیگر این قبیل توصه فرموده‌اند.

خلاصه آنکه خصوصیات زمان و مکان در استجابت دعا از ناحیه خدای تعالی فرق ندارد ولی از ناحیه بندگان

فرق می‌کند.

.........................................................................................................................................

1- سوره ق ،‌آیه 16

2- سوره انفال ، آیه 24

3- سوره حدید ،‌ آیه 4

4- سوره مائده ، آیه 116

5- سوره بقره ، آیه 255

6- سوره بقره ، آیه 186

7- اثنا عشریه ،‌ صفحه 17

8- همان ،‌ صفحه 20

* محمد باقر موسوی همدانی *


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:10 صبح شنبه 86/2/8

 

از یکی از بزرگان از اهل منبر معروف به محقّق خراسانی که مردى وارسته و دانشمند و مبارز و مجاهد بود

و من او را وقتى زیارت کردم در سنین هشتاد سالگی بسر می‌برد و باز هم به توفیق خداوند منبر می‌رفت

و در کمال نشاط، مردم را موعظه می‌کرد. شنیدم که واتیکان براى تبلیغ مسیحیّت مبلّغین فراوانی تربیت کرد،

و هر یک را به زبان مخصوص منطقه‌ای که منظور داشت، آراسته نمود. یکی از آن مبلغان را براى یکى از مرزهای

شمالی ایران فرستاد، قبل از رسیدن آن مُبلّغ مسیحی، خانه‌ای را در روستای مرزی خریداری کرده و به عنوان

کلیسا قرار داده بود تا مُبلغ پس از ورودش به محل، براى تبلیغاتش جا و مکان داشته باشد .

مُبلغ مسیحی به نزدیکی روستا رسید. کودکی سیزده، چهارده ساله با تعدادى گوسفند رهسپار صحرا بود،

کشیش با او برخوردى محبّت آمیز کرد و آدرس کلیسا را در روستا از او خواست، کودک آدرس محل را به او داد،

کشیش گفت آفرین فرزندم، چه نوجوان عزیز و با کرامتی هستی، من از تو دعوت می‌کنم به وقت غروب به کلیسا

بیا تا تو را زیارت کنم.

نوجوان پرسید برای چه؟ گفت برای این که راه بهشت را به تو نشان دهم. کودک نظرى به چهره‌ی کشیش انداخت

و گفت برو بیچاره‌ی بدبخت، تو که از پیدا کردن کلیسا در گوشه یک روستا عاجز بودى و آدرس آن را از من خواستی

چگونه قدرت داری آدرس بهشت حق را که در فضائی بی‌نهایت از معنویت است در اختیار من بگذاری؟!

کشیش با قوت فراست دریافت که عالمى بیدار و ناصحى دلسوز، و واعظی بینا بر این روستا اشراف دارد و با بودن او،

امکان تبلیغ مسیحیّت نیست، پس از همانجا بازگشت .

آری بیداران چون کسی را بیدار کنند، در حقیقت جان مرده او را زنده کرده‌اند، و فکر خسته او را نشاط داده‌اند،

و مس قلب او را طلا نموده‌اند و وى را در برابر حوادث و خطرات به خصوص خطرات شیاطین انسى و جنّى

بیمه کرده‌اند .

مبلّغان و گویندگانی که متّصف به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده هستند و قبل از آن که به دیگران بانگ:

"تَخَلَّقوا بِاَخْلاقِ اللهِ" ، بزنند خود متّصف به اخلاق الهى‌اند، هدفى جز توجه دادن مردم به حقایق و این که ظواهر

امور جز بازی و سرگرمی چیزی نیست؛ ندارند، و همت آنان مصروف این است که مردم، دل از عالم فنا به جهان بقا

بگردانند، و کارى کنند که وجودشان آئینه جمال و منبع کمال گردد.

 

عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ج 12.

 


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:43 عصر پنج شنبه 86/2/6

پزشکی مسیحی به نام "بطریق" که بیشتر از صد سال عمر داشت و در شهر "رى" مشغول طبابت بود

مى‏گوید: من شاگرد "بختیشوع" پزشک مخصوص متوکّل بودم، او براى کارهاى مخصوص مرا مأموریت مى‏داد،

 روزى حسن بن على بن محمد عسکرى به او سفارش کرد که بهترین شاگردانش را پیش او بفرستد

تا با فصد (رگ زدن) از او خون بگیرد، او مرا براى این کار برگزید و گفت:

 بدان که او در این روز داناترین کس زیر آسمان است، حذر کن از این که بر خلاف دستور او کارى کنى.

وقتی خدمت حضرت رسیدم، فرمود: برو در فلان اتاق باش تا تو را بخواهم.

زمانی که خدمت او رسیدم براى فصد و خون گرفتن مناسب بود ولى او مرا در وقتى خواست که

براى "فصد" مناسب نبود.

طشت بزرگى حاضر کردند من رگ "اکحل"(1) امام را فصد کردم،مرتب خون مى‏آمد تا طشت پر از خون گردید،

 فرمود: خون را قطع کن، من رگ را بستم، خون قطع گردید، امام دستش را شست و بست،

فرمود به همان حجره برگشتم، براى من طعام زیادى گرم و سر آوردند و تا عصر در آنجا ماندم.

              

آنگاه مرا خواست و فرمود: رگ را باز کن، رگ را باز کردم،

خون شروع به آمدن کرد تا طشت مزبور باز پر از خون گردید، فرمود: خون را قطع کن، من خون را بستم،

امام دستش را بست و مرا به همان حجره باز گردانید، من شب را در آنجا ماندم.

چون صبح شد و آفتاب بالا آمد مرا خواست، باز طشت را حاضر کردند فرمود:

 خون را باز کن، من رگ را باز کردم، این دفعه خونى مانند شیر سفید آمد، تا طشت پر گردید، فرمود:

 خون را قطع کن، رگ را بستم، امام دست خویش را بست، مرا مقدارى لباس و پنجاه دینار داد و فرمود:

این را بگیر و از کمى آن معذرت خواست، من آن را گرفته و برگشتم، به وقت برگشتن گفتم:

 آیا سفارشى ندارید؟ فرمود: آرى، آنان که از "دیر عاقول" با تو رفاقت خواهند کرد، با آنها خوب رفیق باش.

من پیش "بختیشوع" برگشته، جریان را باز گفتم،

استادم به فکر رفت آنگاه سه روز مرتب کتابها را مطالعه مى‏کردیم تا براى این واقعه نظیرى پیدا نماییم،

 ولى چیزى پیدا نشد، بعد گفت:

در میان مسیحیان طبیبی داناتر از راهبى در "دیر عاقول" نیست،

آنگاه براى او نامه‏اى نوشت و جریان را گزارش کرد.

من نامه را به دیر عاقول بردم و آن راهب را صدا کردم، از بالاى دیر سر بلند کرد و گفت:

تو کیستى؟ گفتم: شاگرد بختیشوع. گفت: نامه‏اى آورده‏اى؟

 گفتم: آرى. زنبیلى از پشت بام با طنابى پایین فرستاد، نامه را در آن گذاشتم و بالا کشید چون نامه را خواند،

فى الفور پایین آمد و گفت: آیا تو این فصد را انجام داده‏اى؟ گفتم: آرى. گفت: طوبا به حال مادرت.

آنگاه قاطرى سوار شده و با من به طرف سامرا آمد، چون به سامرا رسیدیم،

 ثلثى از شب مانده بود، پیش از اذان به آن جا رسیدیم.

غلام سیاه پوستى در را باز کرد و گفت: کدام یک از شما راهب دیر عاقول هستید؟ راهب جواب داد:

من هستم فدایت شوم، گفت: پیاده شو. بعد آن خادم به من گفت: این قاطرها را نگاه دار.

آن دست او را گرفت و به داخل خانه برد.

من در آن جا ماندم تا صبح شد و آفتاب بلند گردید، ناگاه دیدم که راهب خارج شد و لباس رهبانیت را انداخته

 و لباس سفیدى پوشیده و اسلام آورده است، بعد به من گفت:

اکنون مرا پیش استاد خودت ببر. من او را به خانه بختیشوع بردم، استادم با دیدن او به سویش دوید، و گفت:

چه عاملى تو را از دین خودت بیرون کرد؟

گفت: مسیح را پیدا کرده و در دستش اسلام آوردم. گفت: مسیح را پیدا کردى؟!

گفت: نه، بلکه نظیر او را پیدا کردم، این کار را در جهان جز مسیح کسى انجام نداده است!!!

 این مانند آیات و براهین مسیح است.

_________________________

1- اکحل رگ معروف است در بازوى انسان که بیشتر آنرا فصد مى‏کنند.

2- بحارالانوار ، ج 50 ، ص 261

                 

 


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:5 صبح شنبه 86/1/18

 

                                       

در آیه 56 سوره احزاب مى‏خوانیم:

 "ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما"؛

«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند، اى کسانى که ایمان آورده‏اید

بر او درود بفرستید و سلام بگوئید و در برابر فرمانش تسلیم باشید.»

در این آیه مقام پیامبر اسلام به عالی‌ترین وجه ترسیم شده است،

چرا که هم خداوند متعال و هم تمام فرشتگان مقرب او بر پیامبر درود مى‏فرستند

و هم دستور داده شده است همه مؤمنان بدون استثنا بر او رحمت و درود و سلام بفرستند.

                                 

                                                                                                                

در روایات بسیارى مى‏خوانیم که وقتى اصحاب و یاران از حضرتش سوال کردند:
چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستیم، پیغمبر اکرم «آل» را در کنار خود قرار داد
و تمام رحمت و درودى که از خداوند براى او تقاضا مى‏شد، براى «آلش» نیز تقاضا مى‏شد،
این قرینه است بر این که صلوات و درود خداوند و ملائکه نیز تعمیم دارد،
هم شامل پیامبر و هم شامل «آل» او مى‏شود، و این یک مساله ساده نیست،
بلکه نشان مى‏دهد که آنها مقاماتى دارند تالى پیغمبر و مأموریتى دارند
در جهاتى شبیه مأموریت او، وگرنه این همه مقام تنها به خاطر خویشاوندى، غیر ممکن است .
 

¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:34 عصر شنبه 85/12/19

                      

             

                              

سلام بر ولى خدا و دوست او

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

سلام بر حسین مظلوم و شهید

سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید

خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) توو فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود که

کامیاب شد

به بزرگداشت تو، گرامیش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى

و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند

و میراث‌هاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى

او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى کسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد

تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى)گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن

حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.

و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندک و بى مقدار و بزرگى

کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند،

و تو و پیامبرت را به خشم آوردند

پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودندو کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌کشیدند

و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائىو پاداش جوئى با آنها جهاد کرد

تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد

خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء

گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى

و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعده‌اى که به تو داده،

 و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت

 و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،

 و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت

و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند

مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،

خدایا من تو را گواه مى‌گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد

و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.

گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاکیزه

که آلوده‌ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نکرد از لباس‌هاى چرکینش

و گواهى دهم که به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی

و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافتهاى

و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت

و رشته‌هاى محکم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است

و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد

پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما

و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان

آمین اى پروردگار جهانیان

 

 


¤ نویسنده: دلسپرده

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
5

:: بازدید دیروز ::
1

:: کل بازدیدها ::
75657

:: درباره من ::

دلسپرده - مسجود ملائک

:: لینک به وبلاگ ::

دلسپرده - مسجود ملائک

:: آرشیو ::

صلوات امام علی بن ابی طالب علیه السلام بر روح تابان پیامبر اسلام
نگاهی بر بُردَه ( 1 )
علی در سوگ زهرا علیهماالسلام ( 1 )
زمین به عشق او می چرخد
مدح نبی
السلام علیک یا رسول الله
کان سرا فی ضمیر الغیب
از دیو و دد ملول بود
سفارش به دعا ، در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اماما
عطر بهشت
رد پای آفتاب
پیام آور نور
زیارت اربعین
صلوات و درود
من به دست مسیح مسلمان شدم
سرگذشتی عجیب از کودکى بیدار
فرقی می‌کند کی و کجا دعا کنیم؟!
چراغ سبز به شیطان
زندان دل
عجیب‌ترین دعای پیامبر!

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

پشت دریاها شهری است
شاید این جمعه بیاید شاید
یادداشتهای یک خبرنگار
مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو

:: لوگوی دوستان من::


:: خبرنامه وبلاگ ::